Sherlock Holmes

هیچ ابلهی به اندازه ی ابلهی که اندک بهره ای از عقل دارد موجب دردسر نیست.

Sherlock Holmes

هیچ ابلهی به اندازه ی ابلهی که اندک بهره ای از عقل دارد موجب دردسر نیست.

Sherlock Holmes

در جست و جوی تاثیرات عجیب و ترکیبات غریب،انسان باید به خود زندگی مراجعه کند که همیشه چشمه هایی بسیار شگفت انگیز تر از بهترین کوشش تخیل ما آماده نمایش دارد.

۰۵شهریور

ساعت از 11 شب گذشته... مکالمه ذهنی که با خودم دارم:

 

 

J : خب بگو ببینم فکر میکردی آخر و عاقبتت به این جا بکشه؟

- به کجا، جان؟

 

J : به همین جایی که الان هستی! اون شرلوکی که صفر تا صد خودشو برای هر چیزی که به نظرش جالب میومد میذاشت! یه روز فضانورد بود، یه روز یه پروفسور ریاضی تو بهترین دانشکده ریاضیات، یه روز یه عوضی خیابون گرد نابغه که پشت نقاب خیابون گردی قایم میشد. یه روز یه کارآگاه مشاور و یه روز هم یه جراح حرفه ای!

 

 

سکوت می کنم و به صفحه نمایشگر کامپیوتر خیره میشم و در حالی که ۲ ساعت ۲۰ دقیقه اضافه کارم رو وارد سامانه می کنم، شانه بالا میندازم.

J : بایدم سکوت کنی!

- چیو می خوای ثابت کنی جان؟

J : این که یه شکست خورده ای!

 

 

- آها.

جان تعجب می کند.

J : این اذیتت نمی کنه.

 

 

به ساعت نگاه می کنم و در حالی که ۲۸ (۲۳:۳۲) دقیقه دیگه شیفت شبم تموم میشه روی صندلی لم میدم.

- نه...

J : می کنه!

- خب به هر حال زندگی واقعی با خیال پردازی هایی که آدم داره فرق میکنه.

J : خدای من، شرلوک! تو چت شده؟!

- هیچ چی!

J : ولی شبیه شازده کوچولویی شدی که بچگی رو فراموش کرده و بزرگ شده!

 

 

- آها.

J : شرلوککک!

با نگاه بی رمقی بهش خیره میشم.

- جان، زندگی اونی نیست که تصور می کردم.

J : تبدیل شدی به یه کارمند تمام وقت!

 

 

- خب؟

J : پاشم یه چک بزنم به خودت بیای!

- به قول پدرم، خیلیا آرزوشونه شغل منو داشته باشن. یا به قول مامانم یه کم بیشتر درس میخوندم تا دکتر بشم! مثل تو. (یه کم میخندم.)

J : شرلوک...

دستام رو روی هم میذارم و به جان خیره میشم.

- فکر میکنی چرا عنوان پست Urmia ئه؟

J : بازم یکی از اون معماهای مزخرفته؟

- نه.

J : نمیدونم!

- میدونی، چون تو ناخودآگاه منی باید بدونی!

J : مطمئنا میدونم ولی طبق تموم سریال های شرلوک، این جانه که هیچ چی نمیدونه و شرلوک توضیح میده. پس لطف کن و بهم توضیح بده!

- هوم، منطقی بود. خب بذار توضیح بدم. امشب درحالی که تو محوطه پروژه کارخونه (محوطه پشتی و بیابونی) قدم میزدم و تو تاریکی شب نگران بودم که سگ کارخونه بهم حمله کنه...

J : شرلوک!!!!

- که حمله نکرد! و داشتم به مخزنای گاز R600 (ایزوبوتان) سر میزدم که مطمئن بشم ایمن سر جاشونن و کارخونه رو رو هوا نمیدن، از دور چراغ چشمک زنی مثل اپیزود سگ های بسکرویل دیدم!

J : هوم، اون چراغ یه خودرو بود که به جای UMQRA حروف URMIA رو با کد مورس نشون میداد؟؟؟

- نه!

J : پس چی؟

- هیچ چی... فقط خواستم بگم که تحصیلات تکمیلی (ارشد) رو دانشگاه ارومیه قبول شدم.

J : (پوکر) ربطش چیه؟؟!

- نمیدونم ولی ربط داشت. امروز فهمیدم ارشد قبول شدم اونم شهر ارومیه که به انگلیسی میشه URMIA. و شب همین امروز چراغ چشمک زن رو تو محوطه ترسناکی مثل اپیزود سگ هوند دیدم. تو اون اپیزود چراغ کد مورس UMQRA را رو تکرار میکرد... و کارخونه تو اون محوطه سگ داشت... صدای باد و تق تق شاخ و برگا و وسایل کارخونه یه جور توهم مثل جنگل اپیزود سگ های بسکرویل به آدم دست میداد...

 

 

J : وقتی توضیح میدی همه چیز شفاف تر میشه!

- میدونم.

J : هوم... پس دیگه تو این کارخونه نمیمونی.

- نه، میرم ارشد رشته مو بخونم. بعد یه سال دوری از دانشگاه.

J : خوشحالی؟

- نمیدونم. بیشتر نگرانم. چون ارومیه از محل زندگیم خیلی دوره...

J : هوم... بهت حق میدم.

نیشخندی میزنم. حالا وقتشه اون غرور و پز شرلوکیمو رو کنم!

J : چیه، نیشخند میزنی.

- فقط خواستم دیگه فروتن نباشم و چیزی که به اطرافیانم نگفتم رو بهت بگم.

J : ....

- من برای این آزمون فقط ۱۰ روز درس خوندم. اونم روزی دو ساعت مفید!

J : خب... وقتی فروتن نیستی حس میکنم آدم مزخرفی هستی.

- جان ناخودآگاه عزیزم، خودم میدونم! همه یه خود عوضی تو وجودشون دارن و باید کنترلش کنن... ولی خب. لازمه گوشزد کنم که برای این آزمون معمولا ۶ یا ۷ ماه درس میخونن اونم روزی حداقل ۵ ساعت.

J : چیو می خوای ثابت کنی؟

- افسوس خوردن خودم رو می خوام تسکین بدم... که اگه ۶ یا ۷ ماه میخوندم الان تهران قبول بودم.

J : دانشگاه با دانشگاه فرق نمیکنه.

- هر چی تو بگی!!

 

*         *         *

 

پ.ن : انیمیشن Le Petit Prince رو دیدین؟ :))

 

 

 

۰۳/۰۶/۰۵
شرلوک هلمز

نظرات  (۴)

بهتون تبریک میگم :)))

 

+ به عنوان یه شرلوک فن دو آتیشه واقعا خوشحال شدم اینجا رو پیدا کردمTT

پاسخ:
مرسییی
خوشحالم که با یه شرلوک فن دیگه آشنا شدم :)
۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۱:۰۲ یوروس هلمز

اوه شرلی... مبارکت باشه!!

پاسخ:
تنکس!
الان از زندگیم راضی ترم! هر چند که زیادی از محل زندگیم دوره ولی به نوعی ماجراجوییه. :)

وایی عالیه

پاسخ:
تنکس! :)

لعنت بهت

باشه؟

بهم ایمیل بده

پاسخ:
What happened??

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی