SH:به نظرت براشون کلاسم می ذارن؟
J:چه کلاسی؟
SH:چطوری جلوی خودشو می گیره دستشو نخارونه؟
J:نورون های هادی در سیستم عصبی ثانویه.خارش پشت.
SH:آو.
(سکوت.)
SH:چرا دیگه نمی ری به دیدنش.
J:دیدن کی؟
SH:افسر فرمانده ی قبلیت.شالتو.
J:فرمانده ی قبلی.
SH:منظورم سابق بود.
J:وقتی می گی قبلی یعنی یه فرمانده ی دیگه دارم.
SH:که البته نداری.
J:که ندارم.
SH:البته که نداری.مدال گرفته بود،نه؟یه قهرمان جنگ.
J:نه برای همه.اوهوم اوهوم.(سرفه می کند.)یه بار یه دسته آشخور رو برد به جنگ.
SH:آشخور؟
J:نیروهای تازه کار.یه روال عادی برای آشنا کردن افراد تازه کار با محیط نظامی ولی اوضاع به هم ریخت.همه شون مردن.فقط اون زنده برگشت.زندگی رو براش جهنم کردن.حتی از تو هم بیشتر تهدید به مرگ شد.
SH:به این یکی شک دارم.
J:چی شد تو یه هو به یه آدم دیگه توجه نشون می دی؟
SH:مم...فقط داریم گپ می زنیم.
(سکوت.)
SH:دیگه از این کارا نمی کنم.
J:موضوع رو کاملا عوض کردی شرلوک.می دونی که ازدواج من و مری چیزی رو عوض نمی کنه.ما بازم با هم کار می کنیم.
SH:آو.خوبه.
J:خواستم نگران نباشی.
SH:نگران نبودم.
دیالوگ هایی از اپیزود نشانه سه
SH:می شه تلفن زد برادر؟
M:تلفن؟
SH:جان یه دختر داره شاید بخواد باهاش خداحافظی کنه!