در جست و جوی تاثیرات عجیب و ترکیبات غریب،انسان باید به خود زندگی مراجعه کند که همیشه چشمه هایی بسیار شگفت انگیز تر از بهترین کوشش تخیل ما آماده نمایش دارد.
به خاطر همین هم هست که همیشه کارام می مونن و خسته م اکثر اوقات.
مامانم می گه به خاطر سردی خوردنه، یا به خاطر نداشتن هدف!
پاسخ:
خب پس هیچ چی.
اشکال نداره.به هر حال این حالت بی حوصلگی،حالتی است گذرا.خوبیش به اینه که این حالت بی حوصلگی می گذره و تموم می شه و آدم دوباره سرگرم انجام دادن کارهاش می شه. :)
بارها و بارها پیش اومده با وجود همه مشغله ها حوصله انجام کاری رو نداشتم، یه نمونه اش همین چند روز پیش یه ترجمه گرفته بودم که فوری باید تحویل میدادم، اما هرشب جلوی لپ تاپ فقط به صفحه خیره میشدم و نمیتونستم انجام بدم، آخرش هم با یک روز تاخیر تحویل دادم!
راه حلی ندارم متاسفانه، شاید اینجور مواقع باید دست از کار کشید و کاری که قلبا دوسش داریم رو انجام بدیم و به خودمون فرصت بدیم مغزمون بازیابی بشه :)
من اکثرا کتاب های خودشناسی میخونم یه به حرف نویسنده هاشون گوش میکنم...
جند تا راه حل مختلف داره: یکی شون میگفت انرژی انسان مثل چاه می مون بعضی وقتها این چاه خالی میشه حالا چژور بهتر بشه اولین راهش پیاده روی..نیم ساعت پیاده روی در روز انقدر انرژی بهت میده که بتونی یه 24 ساعت بی حوصلگیت کمتر بشه ...دوم باید استرست کم کنی چطوری؟صبح که از خواب بیدار شدی همه نگرانی هات و غرغرهایی که داری می نویسی باعث میشه مغزت راحت باشه کمتر سنگین بشه
و اینکه یکی دیگشون میگفت این یه واقعیت که باید قبولش کنیم از یه سنی به بعد تقرییا مغز زمان زیادی بی حوصله هست پس اگه به خودت باشه هیچ وقت هیچ کاری انجام نمیدی پس باید به مغزت باید بگی کنترل تو دست من نه اینکه کنترل من دست تو باشه چون ما از ذهنمون جدا هستیم دو تا بخش جدا هستیم اگه اون میگه حوصله ندارم باید بهش بگی باهات مذاکره میکنم این کار انجام بده بجاش منم موقع انجامش برات موزیک میزارم یا این کار انجام بده اخرش بهت بستنی میدم یا می برمت بیرون یا یه کاری که دوست داری انجام میدیم. برای همین میگن در هر یک ساعت کار ده دقیقه استراحته نه بیشتر تا مغزت کلافه نشه
پاسخ:
از روش ها و راه حل هایی که گفتی ممنونم دوست عزیز.دفعه ی بعد که بی حوصله شدم حتما باید امتحانشون کنم. :)
مشکل اینجاست که خیلی کار دارم ولی انگار دارم فقط فرار میکنم از چی نمیدونم
شاید از افکار منفی که تو ناخودآگاهم حبسشون کردم میترسم واضح شن
و انگار فلجم کرده نمیتونم پای هیچکاری وایسم
و همینم عذابم میده
درکم میکنید؟
پاسخ:
این رو قبلا هم توضیح دادم.
تقریبا همه ی ما حداقل یک ترس غیر منطقی داریم.
تا جایی که من می دونم رفتار انسان ها در مواجه شدن با ترس به سه شکله:
1)بعضی ها راه گریز و فرار رو انتخاب می کنن.
2)بعضی ها می ایستند و با ترس هاشون می جنگن تا در نهایت پیروز بشن.
3)بعضی ها هم حالت بهت زدگی بهشون دست می ده.یعنی بدون هیچ حرکت و واکنشی خشکشون می زنه و هیچ کاری انجام نمی دن.
احتمالا شما برای مقابله با این ترستون راه اول رو انتخاب کردین.این انتخاب ممکنه به دلیل نشناختن هدف و مسیری که می خواهید در اون قدم بذارید باشه.شاید هم به دلیل نداشتن برنامه ریزی درست باشه.
فردی رو در نظر بگیرید که از تاریکی می ترسه.خب این ترس یک ترس غیر منطقیه.حالا سوال این جاست که چرا این فرد چنین ترس غیر منطقی داره؟یکی از دلایلش می تونه این باشه که این فرد شناختی از تاریکی نداره.برای همین پذیرای این ترس غیر منطقی می شه.
یکی دیگه از دلایل ترس می تونه تجربیات گذشته باشه که این هم بحثش مفصله. :)