-شرلوک!
خانم هادسون بعد از گفتن این اسم با صدایی بلند و متعجب ، پرده های پنجره های اتاق را کنار زد.
Mrs Hudson : شرلوک با این وضع به زودی نابود می شی!
شرلوک بر روی صندلی نشسته بود و با قیافه ای بی حال به سقف زل زده بود.
SH : من خوبم ، خانم هادسون.
Mrs Hudson : دارم می بینم!پاشو.پاشو حداقل یه کم برو بیرون.یه کم قدم بزن شاید از این حال در بیای.
شرلوک چشمانش را از سقف به سمت زمین چرخاند.
SH : خانم هادسون ، گفتم که خوبم.
Mrs Hudson : شرلوک با زبون خوش برو بیرون یه کم حال و هوات رو عوض کن.
SH : خانم هادسون ، فکر نکنم بتونید به من دستور بدین.
Mrs Hudson : من صاحب خونه تم و می تونم بهت بگم که بری بیرون.
SH : این جزو قرارداد و اجاره نامه نبود خانم هادسون.من پنج ماه پیش باز قرارداد یک ساله ی خونه رو امضا کردم و تا هفت ماه دیگه نمی تونید هیچ جوره منو بندازین بیرون!
Mrs Hudson : پاشو برو بیرون و یه هوایی تازه کن.پاشو.
SH : گفتم که نمی تونید منو مجبور به این کار کنین.
*چند لحظه بعد*