-به نظرم یه چیزی کمه.
-چی؟
-نمی دونم شرلوک.ولی یه چیزی کمه.
-بس کن جان.این قدر سخت نگیر.همه چیز هست.
-انار،آجیل،هندوانه،شیرینی،چای و اینم بقیه ی خوراکی ها.چی کمه آخه؟!!
-همه چیز هست.فقط من و تو و رزی و خانم هادسون رو کم داره.
-آهان.فهمیدم چی کمه.باید برم به مالی و گرگ و مایکرافت هم زنگ بزنم تا بیان.
-باز هم مهمون!
-آره دیگه.بدون اونا جشن صفایی نداره.صبر کن الان میام.
-شرلوک به رزی نگاه می کند:
-ببینم تو هم با پدرت موافقی؟
رزی می خندد.
شرلوک ادامه می دهد:
-آره خب.منم باهات موافقم.بدون اونا جشن شب یلدا صفایی نداره.مثل همیشه نظراتمون مثل همدیگه هست رزی. :) یلدات مبارک رزی.
رزی می خندد.
-شرلوک؟با کی صحبت می کنی؟
-هوم؟با هیچ کس.
جان رزی را بغل می کند و می گوید:
-بهشون زنگ زدم.همه به جز مایکرافت زود میان.مایکرافت گفت که یک ساعت دیگه میاد.
-مایکرافته دیگه.
-آره دیگه. :)
-یلدات مبارک جان. :)
-یلدای تو هم مبارک شرلوک.یلدای تو هم مبارک رزی کوچولو. :)
* * * * *
شب یلداتون مبارک. ^_^
امیدوارم امشب یکی از بهترین،خوش ترین و زیباترین شب هاتون در کنار خانواده و دوستان و اقوامتون باشه. :)
شب یلدا فرصتی است برای دور هم جمع شدن های به یاد ماندنی و پر از شادی. :)