یکی از چیزهایی که بعد از دیدن دوباره اپیزود کارآگاه دروغگو نظرمو جلب کرد دیالوگ های مری خیالی بود.
بریم ادامه مطلب-
یکی از چیزهایی که بعد از دیدن دوباره اپیزود کارآگاه دروغگو نظرمو جلب کرد دیالوگ های مری خیالی بود.
بریم ادامه مطلب-
سکانس های آخری اپیزود آخرین مسئله رو یادتونه؟ یه تخته سیاه که روی اون یه سری آدمک نقاشی شده بود.
و این جاست شرلوک و جان که با ماجرای مردان رقصان (Dancing Men)مواجهه میشن و از قضا این ماجرا از پرونده هاییه که شرلوک نمی تونه جون موکلشو نجات بده. بله! شرلوک هم گاهی شکست میخوره و شکست اصلا چیز بدی نیست. خب این از مقدمه پست؛حالا بریم ادامه مطلب که نحوه شکستن رمز این آدمک های رقصان رو بفهمیم.
ساعت از 11 شب گذشته... مکالمه ذهنی که با خودم دارم:
J : خب بگو ببینم فکر میکردی آخر و عاقبتت به این جا بکشه؟
- به کجا، جان؟
این پست سرشار از مطالب بداهه و یه هویی و بی مزه است که ممکنه ربطی به هم نداشته باشن! پس اگه به مطالب منظم علاقه دارین اصلا این پست رو نخونین!!
سلام :)
امروز داشتم کامنتا رو می خوندم و به یه کامنت برخوردم :
جالب شد، نه؟ یه نیزه؟ یادتون هست کدوم قسمته؟ بیاین برگردیم به سریال و مروری کنیم بر خاطرات اپیزود سگ های بسکرویل.
بریم ادامه ی مطلب...
سلام دوستان عزیز
بعد از مدت ها بالاخره دوباره دست به قلم شدم.دلیل نبودنم خیلی چیزها بودن، دغدغه های بی شمار و متفاوت.به هر حال تونستم یه بار دیگه در خدمتتون باشم و یه قسمت دیگه از سریال شرلوک، اپیزود سگ های بسکرویل رو که کمتر بهش توجه شده با هم بررسی کنیم. :)
این دفعه بررسی زیادی انجام نمی دیم و فقط حقایقی که جلوی چشممون بودن رو می خونیم.نوشته هایی که داخل لپ تاپ بودن و در فیلم، خیلی سریع و گذرا رد می شدن.با خوندن اینا حقیقت وحشتناک پروژه ی HOUND برامون مشخص تر میشه.مثل حساسیتی که افراد موجود در این آزمایش در برابر صدا و نور نشون می دادن.تا حالا در طول این اپیزود دقت کرده بودین که هنری نسبت به نور حساسیت زیادی نشون میده؟؟این حقایق دلیل ترس و توهم هنری (Henry)، وقتی که نورافکن های حیاطش روشن میشدن و یا ترسش رو هر جا که نوری شدیدتر می دید، نشون میدن.
و حتی دلیل زاویه ی دید جان و حساسیتش به نور وقتی شرلوک داشت ماده رو روی اون آزمایش می کرد:
اینا همه اش اثرات اون ماده و آزمایشات کوفتی بودن.آزمایشات غیرانسانی و غیر اخلاقی.
بیشتر از این دیگه صحبت نمی کنم.خودتون برید به ادامه ی مطلب این پست و همه چیز رو بخونید تا متوجه قضیه بشید.
SH : تو رو یاد کسی نمی اندازه مری؟ ... یه نمای خارجی ...
چند وقتیه که یه تیکه ی دیگه از فیلم شرلوک باز توجه منو به خودش جلب کرد.از همون اول که این تیکه ی سریال رو دیده بودم ، این موضوع و این کار شرلوک برام یه معما بود.
تصویر مری ... روی دیوار خونه ای که از بیرون فقط خونه است ... خیابان "لنیستر گاردنز" ، پاتوق شماره ی یک و مخفی شرلوک هلمز.
به گفته ی خود شرلوک درباره ی دلیل کارش به مری :
SH : ببخشید هیچ وقت نتونستم جلوی خودمو بگیرم تا شلوغ کاری نکنم.
و یه جای دیگه هم گفت :
SH : چه قدر تیراندازیت خوبه؟
M : چه قدر دلت می خواد که بفهمی؟
SH : اگه این جا بمیرم ، جسدم توی ساختمونی پیدا می شه که عکس صورتت جلوی درش وجود داره.حتی اسکاتلندیارد هم می تونه به یه نتیجه ای برسه ...
ولی آیا دلایل اصلی شرلوک همینا بودن؟به نظر من که نه.دلیل اصلی چیز دیگه ای بود.بریم ادامه ی مطلب تا توضیح بدم.
موریارتی : به زودی شروع می شه شرلوک.سقوط.اما نترس.سقوط هم مثل پروازه.فقط مقصدش پایاتره.
شرلوک : هیچ وقت از معما خوشم نیومده.
موریارتی : سعی کن بیاد.برای این که من بهت یه سقوط بدهکارم.من ... بهت ... بدهکارم.
* * *
سلام به همگی
توی این پست می خوایم ببینیم یه سری به اپیزود آبشار رایخن باخ بزنیم و سه موضوع رو بررسی کنیم که در ادامه می خونیدشون.
بریم ادامه ی مطلب. :)